بالماسکه‌ای هام ...

دستام توی جیب کاپشنم بود ...

 باد

گاهی میزد تو صورتمُ رد میشد ..


مرغای ماهی خوار روی آسمون قدم میزدن

پا به پای من ...


ریتم عجیبُ غریب صداهای اطراف

تو گوشم موج میزد


و من ...

شبیه به یه مرده

با ماسک آدم روی صورتم

خیلی آروم قدم بر میداشتم ...

بین مردهُ زنده ..

شبیه  به جشن بالماسکه بود ..


اما ...

چه غریب بودم من

حتی

پیش خودم ... !




نظرات 3 + ارسال نظر
Arman پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ق.ظ http://pearlite.blogsky.com

سلام...وبلاگ زیبایی داری...با اجازت لینکت کردم

Arman جمعه 30 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:35 ب.ظ http://pearlite.blogsky.com

چرا هنوز به روز نشده این وبلاگ طفلک؟

طفلک ...

جالب بود ...

تایم استراحتشه ... !

طنین چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 ق.ظ



و من

زار زده بودم

زیر این نقاب ها



...

اشکای خشک ...

تب تنم ...
ذوبشون میکرد ... !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد