خانه عناوین مطالب تماس با من

هفت‌شنبه باکره

هفت‌شنبه باکره

پیوندها

  • احسان
  • طنین
  • سمیرا
  • فریبا
  • رها
  • پری سا
  • رضوان
  • فاطمه
  • وحید
  • محدثه
  • محمدعلی
  • نفس
  • فریــبا
  • بهاره
  • ساعت کوکی
  • مقامر
  • سجاد
  • هستی
  • نازنین
  • شهروم

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • سلام
  • شنبه 23 خرداد
  • تکرار ...
  • مرد من ...
  • ماییم ...
  • فرِندز ...
  • یادگار ...
  • مردِ سرزمین ها ...
  • حرف مفت ...
  • همه‌ی بودن‌ها ...
  • جاده‌ای از سکوت، آبستن ...
  • تشکرات ...
  • عصر پاییزی ...
  • نسل ناکام
  • من ...

نویسندگان

  • بیتــــا 69

بایگانی

  • آذر 1394 1
  • خرداد 1394 1
  • اسفند 1393 3
  • آذر 1392 1
  • شهریور 1392 1
  • خرداد 1392 1
  • اردیبهشت 1392 1
  • فروردین 1392 1
  • اسفند 1391 1
  • دی 1391 1
  • آذر 1391 2
  • آبان 1391 1
  • شهریور 1391 1
  • مرداد 1391 2
  • تیر 1391 5
  • خرداد 1391 3
  • اردیبهشت 1391 11
  • فروردین 1391 8
  • اسفند 1390 10
  • بهمن 1390 5
  • دی 1390 9

آمار : 25988 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • سلام دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1394 18:41
    امروز 22 آذرماه 1394 دقیقا 2 ماهُ 16 روز از زندگی مشترکمون میگذره این مدت هم اتفاق خاصی نیوفتاد هم افتاد ! بیشتر زندگی مشترکمون رو تو کارگاه میگذرونیم ینی میشه گفت اونجا زندگی میکنیم فقط نمیخوابیم! گاهی خنده یِ ته دلی داریم دوتایی گاهی قهر داریم اما بیشتر من قهرم اون طاقت نمیاره خوش شانسم ازین بابت ! زندگیمون خیلی...
  • شنبه 23 خرداد شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1394 15:34
    سلام... امروز شنبه‌ست 23ُم خرداد از عید به بعد خیلی قاطی بود همه چی اما گذشت به خیر هم گذشت الان تقریبا 2 ماهِ قرارِ نامزدیُ ازدواجُ گذاشتیم خوشحالم خیلی خوشحالم که میخوام برم خونه خودم ناراحتم هستم واسه خانواده من نباشم کی باشون باشه دیگه؟ اونم هم خوشحال هم ناراحت خیلی استرس داره جفتمون داریم میترسیم ازینکه میتونیم؟...
  • تکرار ... چهارشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1393 23:17
    چرا اصن حسُ حال عید نیس؟ شما هم؟؟ . . .
  • مرد من ... چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1393 00:07
    اون قبلی رو جوری نوشتم که انگار از زندگیه الانم راضی نیستم! خب چیکار کنم بلد نیستم اونجوری که همه میگن منم بگم من روش خودمو دارم یه حس خوبیه وقتی باهمیم به فکره مهربونه مَرده آقاست مردِ من ... یه وقتا که نگاش میکنم وقتی تو اوجه حرف زدنه باهام انگار بابامه خودِ خودشِ یه زمانی قبل از این اتفاقا همش میگفتم خدایا یکی...
  • ماییم ... چهارشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1393 14:24
    میخوام بنویسم اما از چی بنویسم یهو زندگیم اونوری شد داشتم زندگیمو فقط خودم بودم کلاسای والیبال و زبان طفریحای دوستانه بیدار موندنا تا صبح کتاب خوندنام لباس پوشیدنام همش از خودم بودن هرجا داشتم هرکی داشتم هرکار میکردم همه از خودم بودن اما تنها بودم تنهای احساسی میخواستم کسی باشه بام باهم خوش باشیم باهم بخندیم خوب همه...
  • فرِندز ... چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1392 12:16
    من خیلی خوشحال میشم گاهی یکی میاد اینجا چقد دوسِتون دارم من بوس براتون
  • یادگار ... یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1392 14:07
    پرتغال های زیر لباسی ... کودکی هایم سال‌های 1378 الی آخر ..
  • مردِ سرزمین ها ... پنج‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1392 15:55
    خسته میاد خونه طبق معمول همیشه کلاهُ بارونیشُ میسپاره به دستای چوب لباسی قهوه‌َش، مثل همیشه، تلخ و ساده .. میاد سمت گرامافون دیسکُ میذاره و ... قهوهَ‌ش رو بر میداره شروع میکنه.. چشماشُ میبنده یواش.. یواش.. یه قدم راست یکی چپ تاب میخوره دور خودش دور خونه دور زندگی تاب میخوره هی تاب میخوره.. "تصویری که انگشتاش...
  • حرف مفت ... یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 23:47
    رقصِ انگشتانی سرد روی شکمی پر، از شهوتِ خواستن بیا و دیوونگی بپا کن ...
  • همه‌ی بودن‌ها ... سه‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1392 15:08
    همینطوری که قهری و پشتتُ کردیُ خوابیدی یکی خوابیده باشه کنارتُ موهای روی گردنتُ بزنِ پسُ بوسُ بذاره روش همونجوری بمونه همونجا با همون لبای گرم .. با همون سکوت مردونش .. پ.ن : هوس‌های گاهُ بی‌گاهِ شبانه ......
  • جاده‌ای از سکوت، آبستن ... پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 17:06
    شمایی که میای اینجا شده تا حالا یه روزِتو بری بیرونُ راه بریُ به خودت فکر نکنی؟ به مشکلاتی که داری، به زندگیت، به عشقت، به مُردنت حتی؟ شده بری بیرونُ راه بریُ فقط نگاه کنی؟ به شَهرت، به آدمای شَهرت، آدمایی که عمری رو باشون سر کردی اصن ببین میشناسیشون؟ شَهرتُ چی؟ اونم میشناسیش درست؟ کوچه هاشُ خونه هاش، خیابوناشُ...
  • تشکرات ... سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1391 22:41
    هی شوما .. شومایی که میای اینجا منو ببینی گاهی .. خیلی ماهی :) .. خودم فدات ..
  • عصر پاییزی ... سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1391 15:22
    پنجره رو دوس داشت بخاطر سکوتش بخاطر این که بی پروا دنیا رو بهش نشون میداد چه زنده چه مرده چه خندون چه گریون پنجره رو دوس داشت بخاطر این که خیلی ساده اما گیرا عشق بازیه درخت و پرنده رو به پرده میکشید این که درخت با یه بوسه ی پرنده چطور خودشو میباخت و لختیش رو با ریختن تک تک برگاش به نمایش میذاشت پنجره رو دوس داشت بخاطر...
  • نسل ناکام شنبه 18 آذر‌ماه سال 1391 01:13
    شهر من، شهر صداهای خفته در پس سیاهی شب‌هاست ...
  • من ... چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 16:38
    کجـایی ای دختـرکِ باکـره‌ی هفت‌شنبه های من ... ؟؟ پ.ن : چقدر که تیره و تار شده از هجومِ گرد و خاک .. اینجا
  • گفته‌های دو سایه ... دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 10:37
    هم آغوشی‌هایی که شب‌های غم/خوارِ خیابان شهوتِ دو سایه را تحریک می‌کرد .. یک سایه من، و دیگر سایه تو .. آن شب جنجالی برپا شده بود منی که بیخیال از هر واژه‌ی تو نزدیکِ هر کوچه خود را دیوانه می‌کرد از خواستن، آزادی و تویی که روبروی تاریکیِ هر کوچه شهوتِ خواسته‌اش را کُشتی .. پ.ن : منُ توهایی که همه‌ی ما با خودمان حمل...
  • خاطره ... سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1391 23:23
    درخـتِ انجــیرِ پـیری که توی بـاغ بود، تمـامِ کودکـیِ مـرا می‌دید ...
  • مردکــ ... سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 01:30
    مردِ گوژپشتُ، ساز دهنی ... شلوغیِ رفت و آمدُ، چراغ‌های سفیدُ طلایی پیاده‌رو ... سنگ‌فرش‌های ترک خورده‌ی زیرِ پا، نمْ نمْ بارون، صدای راه رفتنِ آدم‌ها ... و تنها یار تو، ماه نصفهُ نیمه
  • خـُدا ... دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 14:45
    هر ثانیه از ساعتِ روزام که میگـذره بیشتر نا امید میشم از خودم قلبـم؛ قلبم دردی داره که نمیشه توصیفش کرد خدا؛ تویی که منشاءِ عدالتی یه نگاهی بم بنداز ببین چی شدم .. خدا؛ چیزی ازت نمیخوام فقط واسه یه بار هم که شده یه روزمُ دور از امتحانات بذار یه روزتُ اختصاص بده بهم خدا؛ دارم نابود میشم نه میخوام مثل گذشتهَ‌م باشم نه...
  • بارونگیِ چشم‌هایم ... یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 15:13
    بـبار برایم .. تو که هزاران چشمه‌ی جوشــان، پشتِ مردمک‌هایت پنهــــان کرده‌ای ... پ.ن : 1. عاشق این آهنگِ رضائم .. پ.ن : 2. رضا یزدانی - ببار برایم ..
  • : | ... دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 14:03
    واســه مهربــونی‌های خودم متاسفـم ..
  • فکر کردن ... یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 14:59
    بـازی با مــژه ؛ راه رفــتن چشـم .. قصه‌ی طـولُ درازیــست ..
  • تنها ... پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 14:38
    لیـوان رو گرفته بود دستش .. شراب سرخِ سرخ بود و درد حالـا داشت ته نشین می‌شد .. پ.ن : شازده احتجاب
  • ... یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1391 11:51
    چقــدر غـریب شده اینـجا ..
  • شهـرِ من ... پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 10:36
    سایه‌ی درخت‌ها تمام خیابان را پوشانده بود ، سیاهی دورترُ دورتر می‌شد .. شاخُ برگِ درختان روی جاده خم شده بود ، درختان بید پریشانیِ موهایِشان را به رخ جاده می‌کشیدند .. و منی که در پسِ این جاده ، روی جدول‌های نیمه کاره آهستهُ منظم راه می‌رفتم ..
  • پا برهنه ... چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 19:35
    آرامش ینـی پابرهنـه رو چمن راه رفتـن !! .. : )
  • Dream ... سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1391 00:51
    I love it ,when I catch U looking at me and then ... U smile and look away
  • دیدار ... دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1391 00:21
    این پا , اون پا کردنِ چِشـــام واســه دیدنت . . . فقط همینـــ ... : )
  • تصـور کن ... دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1391 00:08
    الـآن تصورم اینه .. : تو نشستی رویِ صندلیتـــ .. گوشه‌ی ایوون سرم باشه روی زانوهات .. دستای گرمتُ با موهام بازی بدی .. منم گریه کنم ، دیوونه‌وار گریه کنم .. پلکام پر میشه از گرمیِ دستات .. چشمامُ آروم باز میکنم ؛ با یه لبخند تمومش میکنی .. ------- .. : میخونه که : تو از چشمای من خوندی، که از این زندگی خستم .. کنارت...
  • نوازشــ ... پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 23:14
    هنـوز هم وقـتی " نـوازش " رو گـوش میدم ، درگـیرت میشـم .. ــــ با تشـکر از ابی : )
  • 69
  • صفحه 1
  • 2
  • 3