هم آغوشیهایی که شبهای غم/خوارِ خیابان
شهوتِ دو سایه را تحریک میکرد ..
یک سایه من،
و دیگر سایه تو ..
آن شب جنجالی برپا شده بود
منی که بیخیال از هر واژهی تو نزدیکِ هر کوچه خود را
دیوانه میکرد از خواستن، آزادی
و تویی که روبروی تاریکیِ هر کوچه
شهوتِ خواستهاش را کُشتی ..
پ.ن : منُ توهایی که همهی ما با خودمان حمل میکنیم بی آنکه بدانیم چرا ...