سردی هوا سردی خاصی بود
وقتی "ها" کردم توصورت هوا ؛
کاری نکرد جز لمس کردن صورتم ...
نشستم ی جایی بین دیوار و نرده ...
بالا سر پله ها ،
سرم رفت رو دستام ...
دستایی که آروم خوابیده بودن رو زانوهام .. تو بغل هم
مژه هام روی پلکام سنگینی کرد ..
بسته شدن ...
گرم بود
غرق افکارم شدم ...
سنگینی دستشو رو شونم حس کردم
عرق سردی روی پیشونیم نشست
با ترس همیشگی ...
سرم آروم اومد بالا ...
دیر شده بود ...
رفته بود !
فقط
رد پای عطرش جا مونده بود ... !
سلام دوست عزیز
اگه مایل به تبادل لینک هستین منو خبرکنین.
نوشته هاتون خیلی عالیه.
سلام
ممنونم ...
لینک میشید ...
مثل همیشه زود دیر شد...
و من همچنان
خسته از این دیر شدنی ها ...
سنگینی عطر...
رسوب خاطره، رسوب من...
خیلی خوب بود
.
.
.
ــــــــــــــ
ممنونتم ...
.
.
بیتا این
خیلی خوب بود
ممنونم طنین ...
خوشحالم که میای میخونیم ...
خیلی ...
لعنت به او
عطر نو را زده بود ولی تو نبود....
(شهرام)
لعنت .. !
-----------------
@};-