بر اساس اتفاقاتی در یه هفته که برام افتاد این اسمُ گذاشتم : )
[ بدون نام ]
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 01:38 ق.ظ
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
باران شیشه را پاک نکرد ..
جای ردِ پایش مانده بود هنوز ..
تنهای تنها
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 02:47 ب.ظ
تو عاشق بارانى و نمىدانى که ابر مادر باران است در ریزش باران و غرش هقهق تو ابر را نمىبینى و به ناوران و چتر دلخوشى، به چتر که نگذاردت تا که باران خیسات کند،
آغشتهات کند نگذاردت که بیامیزى با باران،
با ابر، با این قطره گرم، مگر باران از قطرههاى اشک نیست؟
من که خودم انشاىِ بارانم!
اصلاً شما!
خودتان!
اصلاً خودتان هیچ بلد هستید که چگونه باران را مىنویسند؟
تو مىخندیدى ... هى بخند!
و من هاج و واجِ تعجبم! علامت تعجب، تعجب.
از کی بود ؟ ..
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
این بارونا َم که فقط میبارن تا نبودنتُ یادم بیارن... : (
بارونا تنها یادگاریِ . . . : )
من کاری به این کارا ندارم من دوستت دارم خودتم خوب می دونی
ئمممم !
اوهوم .. فک کنم میدونم الان دیگه ..
سلام.
چرا هفت شنبه باکره؟!!
سلام
بر اساس اتفاقاتی در یه هفته که برام افتاد این اسمُ گذاشتم : )
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
باران شیشه را پاک نکرد ..
جای ردِ پایش مانده بود هنوز ..
تو عاشق بارانى و نمىدانى که ابر مادر باران است
در ریزش باران و غرش هقهق تو ابر را نمىبینى و به ناوران و چتر دلخوشى،
به چتر که نگذاردت تا که باران خیسات کند،
آغشتهات کند نگذاردت که بیامیزى با باران،
با ابر، با این قطره گرم، مگر باران از قطرههاى اشک نیست؟
من که خودم انشاىِ بارانم!
اصلاً شما!
خودتان!
اصلاً خودتان هیچ بلد هستید که چگونه باران را مىنویسند؟
تو مىخندیدى ... هى بخند!
و من هاج و واجِ تعجبم! علامت تعجب، تعجب.
از کی بود ؟ ..