خـُدا ...

هر ثانیه از ساعتِ روزام که میگـذره 

بیشتر نا امید میشم از خودم 

قلبـم؛

قلبم دردی داره که نمیشه توصیفش کرد 


خدا؛

تویی که منشاءِ عدالتی 

یه نگاهی بم بنداز 

ببین چی شدم .. 


خدا؛

چیزی ازت نمیخوام

فقط واسه یه بار هم که شده

یه روزمُ

دور از امتحانات بذار 

یه روزتُ اختصاص بده بهم 


خدا؛

دارم نابود میشم 

نه میخوام مثل گذشتهَ‌م باشم

نه ازینی که هستم راضی‌ام


یه نوری بنداز به دلم خدا 

فقط یکم ..

فقط یکم بهم پناه بده .. 

دستامُ وقتی بگیر 

که دارن میلرزن 

از استرس 

از ترس 


خدا؛

گله نمیکنم 

اینا فقط یه مُشت حرفِ

خودت ببخش دلمُ ... 




پ.ن : :( ... 




نظرات 9 + ارسال نظر
عاشق ببول دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:08 ب.ظ

ماه من غصه چرا؟؟؟
آسمان را بنگر/ که هنوز/ بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست، گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد
یا زمینی را که/ دلش از سردی شبهای خزان/نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و/ نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار/ دشتی از یاس سپید/ زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز/ پر امنیت احساس خداست
ماه من غصه چرا؟؟
تو مرا داری و من هر شب و روز/ آرزویم همه خوشبختی توست
ماه من/ دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن
کار آنهایی نیست/ که خدا را دارند
ماه من/ غم و اندوه اگر هم روزی/ مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات /از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا /چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود/ که خدا هست خدا هست هنوز
او همانیست که در تارترین لحظه شب/ راه نورانی امید نشانم می داد
او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد /همه زندگی ام/ غرق شادی باشد
ماه من...
غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی/ بودن اندوه است
اینهمه غصه و غم/ اینهمه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه /میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند /سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست
خدا هست
خدا هست هنوز



مجبور شدم همشو بزارم برات :ایکس

مرسی عزیزم خیلی قشنگ بود
اما من حس میکنم که خدا خودشُ تو وجودِ تو قرار داده ..
واسه همینه که هروقت پیشتم احساسِ آرامش میکنم ..

:** ..
دیوونه چی :دی :ایکس به توانِ 2 !

m ali دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:21 ب.ظ http://mashghe-khastan.blogfa.com/

به آینده امیدوار باش ؛ از گذشتت فاصله میگیری ، از اینی که هستی فرار میکنی .. به آینده امیدوار باش ./

آیندمُ فقط تو یه نفر میبینم ...

عاشق ببول دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:23 ب.ظ

نوکرم

ما بیشتر !

تنهای تنها سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:21 ب.ظ

از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
...آه ای خدا ی قادر بی همتا
یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه من بینی
این مایه گناه و تباهی را
دل نیست این دلی که به من دادی
در خون تپیده آه رهایش کن
یا خالی از هوی و هوس دارش
یا پایبند مهر و وفایش کن
تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من صفای نخستین را فروغ فرخزاد.میخام بشی فروغ بعدی هاااااااااااااا

خیلی شعرش قشنگه ..
..
بیبخشیداااا اما اینجاس که میگن شتر در خواب بیند پنبه دانه !!
عمرا نمیتونم !

محدّثه چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:56 ق.ظ http://an3.blogsky.com

من به دستای خدا خیره شدم معجزه کرد ...

: )

مشکل اینجاس که دستاشُ پیدا نمیکنم توو این شلوغی ..

فاطمه خانوم جمعه 30 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:40 ب.ظ http://04440.blogfa.com/

نیازی نیس تو دستای خدارو پیدا کنی . .

خدا خیلی خدائه بی تا

اَزش بخوا , بیشتر بخوا . .

تنهات نمیذاره , چشاتُ ببندُ دوسش داشته باش , خودش تو همون شلوغی دستاتُ پیدا میکنه و میگیره . .
تا هر وقت ک بخوای . .
خدا چشاش میبینه , دلش میشنوه . .
بیشتر ُ بهتر از هر کسی . .
فقط دوسش داشته باش , همین کافی ِ تا ی عمر فقط خدای تو باشه . .

. . (:

میدونم خدا خیلی خدائه ..

مشکل اینه که دستای من لیاقتِ دستاشُ ندارن ..
دستای من انقدر کثیفِ که ...... !

میدونم تنهام نمیذاره دورادور داره هوامُ
منتظر که من برم پیشش
اما این منی که من میشناسم ! .. آدم بشُ نیس

دوسِش دارم ..
خودش میدونه چقد دوسش دارم ...

مرسی فاطمه جونم واسه حرفات ..
خیلی خوشم ازینکه برگشتی خانوم ..
بیشتر باش لطفن ..
دل تنگت بودم ..
:*

مثلن یه غریبه دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:26 ب.ظ

فقط دوست داشتنش کافی نیست ..
باید هم دوستش داشت هم حسش کرد ..
وقتی دوسش داری اما حسش نمیکنی ینی یه جای کار اشتباه شده ..
منم دوسش دارم ولی حسش نمیکنم ..
یه وقتی هم میدونی مشکل از کجاس ولی نمیتونی کاری کنی ..خیلی بدِ این حس ...

امیدوارم آرامش به دلت برگرده ...

ممنـونم دوستِ عزیز ..
منم امیدوارم !

MoHa دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:04 ب.ظ http://scritta.mihanblog.com

خـــــــــــــدا...!! چیزی به نظرم نمیرسه، اما دلم خواست یه چیزی اینجا بنویسم... فقط می نویسم خدا آیا!!

آخی ... :)
مرسی دوست جان ...

skellig چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:38 ب.ظ http://hezartoye.blogsky.com

و خدا هم گاهی دلش لک می زند برای این یه مشت حرفها...
امتحان را بهانه می کند.....

دلتنگیِ خدا هزینه‌ی سنگینی داره ..
کمرم شکست ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد