گفته‌های دو سایه ...

هم آغوشی‌هایی که شب‌های غم/خوارِ خیابان

شهوتِ دو سایه را تحریک می‌کرد .. 


یک سایه من،

و دیگر سایه تو ..


آن شب جنجالی برپا شده بود

منی که بیخیال از هر واژه‌ی تو نزدیکِ هر کوچه خود را

دیوانه می‌کرد از خواستن، آزادی

و تویی که روبروی تاریکیِ هر کوچه

شهوتِ خواسته‌اش را کُشتی ..


پ.ن : منُ توهایی که همه‌ی ما با خودمان حمل می‌کنیم بی آنکه بدانیم چرا ... 



خاطره ...

درخـتِ انجــیرِ پـیری که توی بـاغ بود،

تمـامِ کودکـیِ مـرا می‌دید ... 



مردکــ ...

مردِ گوژپشتُ،

ساز دهنی ... 


شلوغیِ رفت و آمدُ،

چراغ‌های سفیدُ طلایی پیاده‌رو ... 


سنگ‌فرش‌های ترک خورده‌ی زیرِ پا،

نمْ نمْ بارون،

صدای راه رفتنِ آدم‌ها ...


و

تنها یار تو،

ماه نصفهُ نیمه



خـُدا ...

هر ثانیه از ساعتِ روزام که میگـذره 

بیشتر نا امید میشم از خودم 

قلبـم؛

قلبم دردی داره که نمیشه توصیفش کرد 


خدا؛

تویی که منشاءِ عدالتی 

یه نگاهی بم بنداز 

ببین چی شدم .. 


خدا؛

چیزی ازت نمیخوام

فقط واسه یه بار هم که شده

یه روزمُ

دور از امتحانات بذار 

یه روزتُ اختصاص بده بهم 


خدا؛

دارم نابود میشم 

نه میخوام مثل گذشتهَ‌م باشم

نه ازینی که هستم راضی‌ام


یه نوری بنداز به دلم خدا 

فقط یکم ..

فقط یکم بهم پناه بده .. 

دستامُ وقتی بگیر 

که دارن میلرزن 

از استرس 

از ترس 


خدا؛

گله نمیکنم 

اینا فقط یه مُشت حرفِ

خودت ببخش دلمُ ... 




پ.ن : :( ... 




بارونگیِ چشم‌هایم ...

بـبار برایم .. 

تو که هزاران چشمه‌ی جوشــان، 

پشتِ مردمک‌هایت پنهــــان کرده‌ای ... 



پ.ن : 1. عاشق این آهنگِ رضائم .. 

پ.ن : 2. رضا یزدانی - ببار برایم ..